برای این روزهای واپسین
آرام و قرار ندارد انگار... آن قدر که مرا هم بی تاب یا مشتاق یا آشفته یا همان بی قرار کرده است به نظرم حتی اینکه می گویند آخر هایش زیاد راه بروید از سر همین حالت است.. از بس دل آدم آرام ندارد نمی توانی بنشینی. نمی توانی ساکن باشی... می خواهی همه روزها و شب هایی که بی اختیار به خواب رفته ای در چند روز مانده به جهادی عظیم تبدیل شوند.. مثل کودک ها بی اختیار زیر گریه می زنی.. مثل نوزادها نیاز و فقط نیاز محضی... مثل تازه مادر و پدر شده ها مستاصل و پریشانی... .. می دانی اصلا شبیه خودت نیستی. اصلا شبیه خودی که از خودت می شناختی نیستی. حرفهایت.. فکرهایت. دغدغه ها و کارها و اولویت ها و... خلاصه همه چیز. ...
نویسنده :
میزبان
10:51